در یکی دو دهه اخیر با ورود به دنیای مجازی فعل و انفعالاتی در فرهنگ ما رخ داده است و فرهنگ کتابخوانی نیز به نوعی دستخوش تغییرات و در ورطه ی سراشیبی قرار گرفته است. حجم پایین آمدن سرانه مطالعه کتاب در کشور ما تنها و منحصرا مربوط به فضای رنگارنگ مجازی نمی تواند باشد. هرچند در ایران مردم به فرهنگ شفاهی و رسانه های دیداری و شنیداری علاقمند هستند اما ریشه اصلی این مسئله برمی گردد به مسایل سیاسی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی که در طول تاریخ بر فرهنگ ما غالب گشته و شاید سیستم آموزش و پرورش بیشترین نقش را در این زمینه ایفا نموده و در ایجاد کتاب گریزی در دانش آموزان نقش داشته است. زیرا وقتی به کتابخانه های مدارس مراجعه می کنیم می بینیم مواد جذابی برای استفاده دانش آموزان وجود ندارد و مهمتر اینکه ساعتی برای مطالعه در برنامه کلاسی آنها نمی بینیم. اینها بحث هایی است که باعث شده نهادینه شدن کتابخوانی در خانواده های ما پا نگیرد. در مقابل کشورهای پیشرفته با وجود تکنولوژی برتر و مدرن تر و ضمن برخورداری از اینترنت رایگان سرانه مطالعه کتاب در آنها به مراتب بسیار بیشتر از ما است و نویسنده هایشان به طبع وضعیت بهتری نسبت به نویسندگان ما دارند با این مقدمه به سراغ نویسندگان ایرانی نوپا و از جمله نویسندگان دیار کُردستان می رویم. در بحث و تبادل نظر از آنها ابتدا این نکات بارز است تا فرهنگ کتابخوانی در جامعه رواج پیدا نکند و نظام قانونی و اداری کشور جایگاهی مناسب و به دور از تبعیض برای نویسنده در نظر نگیرد و حمایت دولت به معنای کنترل نباشد، پرداختن به این حرفه کاری بی نتیجه است…. این نویسندگان با گذر از مراحل لابیرنت و طاقت فرسای تألیف و چاپ آثارشان، رنجشان کمتر از رنج کولبران نیست زیرا پس از عبور از گردنه های پر پیچ و خم مراحل چاپ و انتشار، در نظام اداری و قانونی کشور نیز جایگاه مناسب و در خور توجهی پیدا نمی کنند. این نویسندگان به مانند دیگر نویسندگان جوان و تازه کار با عشق و علاقه قلم به دست گرفته و احساسات لطیف و شاعرانه خود را بر پیکر صفحات وارد می سازند و با شب بیداری ها و نوشتن ها و پاره کردنها با طراحی های پی درپی و مهمتر صرف هزینه و زمان پر ارزش خود برای ارائه یک اثر عامه پسند و همسو با ارزش های جامعه با گذر از مراحل صعب العبور کسب مجوز و حق ناشر و ویرایش های نفس گیر و عبور از کاتالیزور ناشران و نیز با وجود توافق اولیه برای سرمایه گذاری روی کتاب به بهانه های مختلفی مانند گران شدن کاغذ، تورم، بازار نشر و سهم پایین و… گاهی هم دلایل این رفتار و بد قولی ها را به صورت شفاف بیان نمی کنند و فقط موانع می تراشند تا آنها را بی انگیزه و از ادامه کار ناامید و منصرف سازند. پس از این مراحل نویسنده با امید، قدم به مرحله چاپ و انتشار کتابش می گذارد و اینبار در برابر سیل جدید ممانعت های اداری و مسئولینی قرار خواهد گرفت که به جای اینکه مبلغ آنها باشند و انگیزه و اشتیاق را برای ادامه مسیر در آنان تقویت کنند با سنگ انداختن های پیاپی و حمله های غیرقابل باور این عنصر مظلوم را به انزوا می کشانند. تأسف انگیزتر اینکه بدون برگزاری فرهنگستان ها و آکادمی ها و تشویق و تقدیرهای در خور ستایش این قشر زحمتکش و فرهنگ ساز و دیگر پارامترهای ضروری برای معرفی آنها (تبلیغات برای رساندن کتاب به دست مخاطب و…) در نهایت خود نویسنده ناکام و سرخورده مجبور می شود به دنبال فروش کتابش به درهای بسته مراجعه کند. فروشی با تیراژ 1000 تا 1500 نسخه برای جمعیتی غریب به هشتاد میلیون نفر جمعیت، ضربه نهایی را بر قصد و انگیزه نویسنده برای ورود به دنیای نویسندگی وارد می سازد. این فاجعه و این ممانعت ها می تواند به مرور زمان این جرقه های ثمربخش را به شعله های خاموش مبدل سازد و امکان رشد و ترقی این گنجینه های مهم برای شکوفایی و تعالی فرهنگ در سیستم هر جامعه ای را مسلوب سازد. منبع: روزنامه باختر دوشنبه ٣ آذر ١٣٩٩