نویسنده: صلاح الدین خدیو
انتشار جلد چهارم کتاب بارزانی و جنبش رهایی بخش کرد نوشته مسعود بارزانی رئیس سابق اقلیم کردستان و رهبر حزب دمکرات کردستان، واکنش های متعددی در شبکه های اجتماعی برانگیخته است.
فصلی از کتاب مذکور که به بیان بخشی از تاریخ کردستان ایران بعد از پیروزی انقلاب تا پایان سال 1360 می پردازد، به دلیل روایت یک طرفه و بازسازی حوادث بر اساس معیارهای امروز و تلاش برای تبرئه خود در کنار تخطئه کامل دیگر جریانات، در کانون نقدها و مجادلات پیشگفته قرار دارد.
بر اساس سه فایل نسخه صوتی این کتاب، بارزانی کوشیده در فضای تند و رادیکال روزها و سال های پس از انقلاب که از گوشه و کنار کردستان ایران، آتش جنگ و درگیری بلند بود، در نقش "آتش نشانی" دلسوز و مصلحی اجتماعی ظاهر شود که در محاصره رشته کوهی از " آتش فشان " ها کاری جز میانجیگری میان مردم و قبایل، احزاب کرد و عشایر، احزاب و دولت مرکزی و ...نداشته است.
استنادات بارزانی در این زمینه مجموعه ای از اسناد آرشیو حزب متبوعش هست که به صورت گزینشی و مطابق مصالح روز بکار گرفته شده اند.
طبعا کار بارزانی از این لحاظ که دست به قلم شده و با برساختن روایتی شخصی و حزبی، به نگارش گوشه ای مهم از تاریخ معاصر یاری رسانده، قابل ستایش است. این دست مریزاد بیشتر از این جهت است که دیگران و بویژه پژوهشگران دیگر تشویق می شوند که با مطالعه تمام اسناد موجود که بخش اعظم آنها در آرشیوهای ایران قابل دسترسی هستند، روایت وی را کامل نموده و بکوشند به شیوه ای روشمند و بیطرفانه تاریخ این برهه حساس و مورد اختلاف را بازخوانی کنند.
هدف این وجیزه، نقد موضوعی و جزء به جزء این کتاب نیست. صرفا مقصود این است که با تحلیل دو سند مهم، تا حدی فضای واقعی آن روزگار و موقعیت نیروهای سیاسی آن زمان تبیین شود.
نخست به این می پردازم که حزب دمکرات آقای بارزانی در آن زمان در چه موقعیتی قرار داشت و چشم انداز استراتژیک آن چگونه بود؟
پس از شکست جنبش ایلول در سال 54 و درگذشت ملا مصطفی بارزانی در سال 57، مسعود و ادریس بارزانی جریان متبوع خود را تحت عنوان حزب دمکرات کردستان عراق- قیاده موقت - بازسازی کردند.
قیاده موقت بلافاصله پس از سقوط شاه با مسائل مبرمی روبرو شد که حل آنها به سادگی میسر نبود.
به لحاظ استراتژیک این حزب در موقعیت بهتری نسبت به گذشته قرار گرفته بود. شاه که مطابق قرارداد الجزیره متعهد شده بود از تحرک نظامی آنها علیه صدام جلوگیری کند، رفته بود ولی موضع نظام جدید در این زمینه چندان روشن نبود.
از سوی دیگر جریان رقیب آنها یعنی اتحادیه میهنی کردستان که در مرز ایران و عراق قرار داشت و مانند بارزانی ها بار صدها هزار آواره ساکن در ایران بر دوشش نبود، به نظر می رسید از رهگذر برخی روابط با نیروهای انقلابی ایران، از موقعیت مناسب تری برای استفاده از شرایط جدید برخوردار است.
علاوه بر این ها وضعیت و آینده کردستان ایران هم در کوتاه مدت چندان روشن نبود. آیا وضعیت خلاء قدرت فعلی تداوم می یافت، احیانا کردها به خودمختاری می رسیدند و یا اینکه حکومت انقلابی دوباره بر کردستان اعمال حاکمیت می نمود؟
همەی اینها به اضافه مساله مهم حضور صدها هزار آواره کرد در ایران که تحت حمایت نهادهای اجتماعی مانند سازمان شیر و خورشید رژیم گذشته بودند و اکنون با قطع مستمری و حمایت های مالی روبرو شده بودند، حزب آقای بارزانی را در موقعیتی دشوار و حساس قرار داده بود.
آنها با آگاهی از چالش های پیشگفته در پی ترسیم راهبردی بودند که برایند نهایی آن آغاز دوباره جنبش علیه بغداد با تضمین کسب مجدد فرادستی در جنبش کردستان باشد.
برای تحصیل این هدف پارتی می بایست چند هدف بعضا متناقض را همزمان با هم دنبال نماید.
اول: ایجاد ارتباط با نظام جدید ایران و برخورداری از حمایت های سیاسی و نظامی آن در مبارزه علیه رژیم بعث و امکان دسترسی دائمی به مرز عراق. همچنین، بازگرداندن آوارگانی که توسط رژیم پهلوی به شهرهای مرکزی ایران فرستاده شده بودند به کردستان ایران به منطور تشکیل پشت جبهه ای مطمئن و استفاده از نیروی انسانی آنها.
برای کسب این مهم پارتی ناچار بود بر کارزار سنگین تبلیغاتی گروه های چپ ایرانی که سرنخ آن در دست گروه چپ گرای اتحادیه میهنی بود و " دارودسته بارزانی " را غیرمنصفانه عمال شاه و ساواک و میت و موساد می نامید، غلبه و نگذارد ذهن زمامداران جدید مسموم شود.
دوم: ایجاد رابطه ای همسنگ و متوازن با احزاب کرد ایران که در آن مقطع صاحب نیرو و نفوذ در منطقه بودند. آنها در این زمینه با قطع امید از سازمان های چپی که عملا نسخه ایرانی حزب رقیب یعنی اتحادیه میهنی به شمار می رفتند، دنبال حزب دمکرات کردستان ایران به عنوان اصلی ترین نیروی حاضر در صحنه رفتند.
طبیعتا بارزانی ها در این راه امیدوار بودند که با کسب حمایت حزب مذکور و یا دستکم تضمین بی طرفی آن در مناقشات با جریان طالبانی، بتوانند سدی در مقابل نفوذ فزاینده اتحادیه میهنی و مداخله روزافزون آن در امور کردستان ایران ایجاد کنند. نفوذی که عمدتا از طریق کومله و شیخ عزالدین حسینی امام جمعه وقت مهاباد اعمال می شد.
عمل گرایی بارزانی ها در این زمینه تابعی از میزان قدرت خود و فراز و نشیب های رابطه کردهای ایران با دولت نوپای انقلابی بود که همانگونه که سیر حوادث نشان داد به زودی به وخامت گرایید.
با شعله ور شدن آتش جنگ در کردستان ایران، سیاست کجدار و مریز بارزانی ها که از ابتدا هم کفه آن به نفع تهران سنگینی می کرد، در معرض آزمونی دشوار قرار گرفت و آنها عملا ناچار شدند میان طرفین جنگ دست به انتخاب بزنند.
البته گزینه دیگر بی طرفی بود که انتخاب آن با ملاحظات استراتژیک پیشگفته تناسب چندانی نداشت.
مطابق یادداشت های هاشمی رفسنجانی در 15 شهریور 1360، در جلسه مشورتی سران قوای جمهوری اسلامی، موضوع تسلیح بارزانی ها به میان می آید. هاشمی جمع بندی جلسه را در این زمینه اینگونه بیان می کند: قرار شد در صورت جنگیدن بارزانی ها با ضدانقلاب کرد ایرانی به آنها اسلحه بدهیم.
از فحوای کلام هاشمی بر می آید که پیشتر سران کرد به آنها مراجعه و درخواست سلاح کرده اند و عالی ترین مرجع تصمیم گیری نظام، آن را به همدوشی آنها با نیروهای دولتی در سرکوب گروه های اپوزیسیون کرد ایران منوط کرده است.
تابستان 60 که هاشمی از جلسه فوق خبر داده، زمانی است که تنش های میان دو حزب دمکرات کردستان ایران و عراق به اوج خود رسیده و در خطوط تماس آنها نظیر اشنویه و غرب ارومیه، عملا وضعیت جنگی برقرار است.
این وضعیت انفجارآمیز با اهانت فرد یا افرادی ناشناس به مزار ملا مصطفی بارزانی در مرداد همان سال به اوج خود رسید.
حدود یک ماه بعد هاشمی در یادداشت هایش باز موضوع کردهای عراق را طرح می کند. به گفته وی در 17 مهر همان سال جلسه شورای عالی دفاع در دفتر رئیس جمهور تشکیل و سرهنگ صیاد شیرازی می گوید:
کردهای بارزانی نسبتا با صدافت همکاری می کنند و حتی با کردهای ضدانقلاب ایران می جنگند. طالبانی ها دوروئی می کنند و می خواهند فریب دهند. با کردهای ضد انقلاب داخلی همکاری دارند و اخیرا با ما درگیر شده اند.
خاطره دوم هاشمی از وقایع کردستان دقیقا با روند رویدادها و وقوع جنگ میان دو حزب کرد ایرانی و عراقی همخوانی دارد.
با ملاحظه این بن مایه تحلیلی و خوانش میان سطور کتاب بارزانی، می توان پی برد که برخلاف روایت این کتاب، متغیر تهران و اجبار استراتژیک پارتی برای کسب حمایت آن، محرک اصلی روندی بوده که در نهایت به درگیری خونین میان دو حزب منجر شد.
بر این اساس به آسانی می توان برخی از رویدادهایی را که نویسنده کتاب به عنوان آتش بیار معرکه از آنها یاد کرده، جزئی از نقشه راه فوق و حتی بعضی از آنها را سناریویی ساختگی برای ایجاد فضای جنگی دانست.
سوای سطور نانوشته پیشگفته، آنچه بارزانی نوشته، با زبانی صریح اقرار به تلاش برای تلاشی سازمانی حزب دمکرات تحت لوای خیرخواهی و صلح طلبی است. درست مشابه سیاستی که حزب توده درست با این بهانه ولی با انگیزه های متفاوت در قبال سازمان های دیگر اتخاذ می کرد.
از قضا در این مورد خاص، سیاست حزب توده و پارتی عملا با هم متداخل شده، بدون آن که اصطکاکی میان آن ها رخ دهد.
یک فراز دیگر این بخش از کتاب تاکید نویسنده بر نقش آتش نشان پارتی در مناقشات عشایری میان زارعان و خوانین و نیز خوانین و حزب دمکرات است.
به صورت خلاصه باید اشاره کرد که بلافاصله پس از انقلاب، در برخی از مناطق کشور، مالکان و خرده مالکان سابق درصدد اعاده وضعیت پانزده سال قبل یعنی زمان اصلاحات ارضی بر آمدند.
این مساله در کردستان پویایی های خاص خود را آفرید. حکومت انقلابی که متکی به پشتیبانی طبقات پایین جامعه بود، عملا نمی توانست علیه زارعان و خوش نشینان موضعی بگیرد.
موقعیت احزاب اپوزیسیون کرد از این هم بغرنج تر بود. در میدان پروپاگاندایی که از سوی احزاب چپ برپا شده بود، هر گونه دعوت به واقع بینی و راه حل های میانه، در عرصه سیاسی گوینده را خلع سلاح و فاقد اعتبار می کرد.
حزب دمکرات که در کنگره دوم خود در سال 43 به بهانه غیرانقلابی بودن انقلاب سفید شاه، اصلاحات ارضی " راستین " را به پس از مرحله " آزادی ملی " موکول کرده بود، در پرتو شرایط جدید و تحولات عمیق و ساختاری جامعه، دیگر نمی توانست منافع مالکان و خوانین سابق را در نظر بگیرد.
این موقعیت بغرنج، منطقه فراغی برای پارتی ایجاد کرده بود تا از رهگذر آن وارد و با حمایت از عشایر، شکاف بین آنها و جنبش اجتماعی رادیکال جاری در کردستان ایران را عمیق تر سازد.
پیامدهای ژئوپولتیک و استراتژیک این تضاد به صورت خالی شدن زیر پای احزاب اپوزیسیون کرد خود را نمایان می ساخت و برایند نهایی آن به سود دولت نوپای انقلابی بود.
همانگونه که گفته شد همه این ها بخشی از ملاحظات ژئوپولتیک پارتی در آن برهه و اجباری استراتژیک بود که در آن قرار گرفته بود.